به جای آنکه پرت کند از پشت بام
خودش را
با احتیاط از پلهها پایین آمد
قدری درنگ کرد
بعد
در و دیوار و سقف اتاقاش را
به شکل عجیبی رنگ کرد
از شر شر باران تکمیل بود
از چک چکِ بیبارانی
حبابهای آب را با نُک سوزن
سوراخ میکرد:
و ته دریا را با میخهایی که قدری عصبی بودند
به اینجا که رسیدیم
رسیدم من
به اینکه چقدر یار غار خودم نبودهام
و نمیدانستهام
و پیش از آنکه خودم را به دیوار اتاق سنجاق کنم:
با آب دهن گربه برق انداختم چشمانم را
زل زده بود
درست به من زل زده بود:
چقدر یار غار خودم نبودهام و نمیدانستهام
از تنهایی که به تنهایی نمیرسیم
و به غاری که ته ندارد
با احتیاط پایین آمدهام از پلهها
و در جمعیتی که روی زخمهای فرضی تو نمک هم نمیپاشد
رسیدهام به ته غاری و به تنهایی
و به نمیدانسته ام!