سه شعر از هوشنگ چالنگی
هوشنگ چالنگی
Persephone
ربوده یاکهچال
چهتفاوت
نیمچهردرد بر ارابه که بود و
مام پرسهگرد
وبه نیمسال تا ببیندت
به مویه به سطح آمدی
در چشم بیقرار و مام پرسهگرد
اول تیرماه هشتاد و چهار
چند نفر
درست بود
رابطه موجود بود و
بهرام مرا دریافته بود
در مسافاتی دور
خورشید لابهلای درختی
موجودِ شیر در پرده بود
موج می خورد
زن طلایی ی در صخره
این بود که به هم میرسیدیم بیسخن
خورشید طعم میوههای قدیم
بیست و نهم تیرماه هشتاد و چهار
دور و ور
همین نزدیکیهایی
که گریه ازیاد نرود
دستهای تو
که گفته بودی …
گریست
دست به زیر چانه
وهمیشه
تکیه بر دریچه در حرکت
میسر بود
میسر بود
به کوپه برگردی وببینی شب شده است
عمر زوال از تو
حرف وگفت دوست
دوازده دیماه هشتاد و چهار