در کافه ی بیروت
نه چشم اندازی
نه چشم ِ میگون
نزاع
تقابل ساده ی من وسالاد فصل است
و گام ِ اطفال
که می ریزد در تجارت اورانیوم .
ضمنا سعید سلیمی
پیچید به سوی بهشت
با گلها و کلماتی برخاسته از دهان های ریاضی .
پاهای بی گمان در تعابیر ِ غیره
شرف مکان مکین می کنند در« سیتی سنتر»
و رفقا می روند از «گیت» پنج
بر رد شمسی که از مشرق نیامده بود.
در بخش روانی بیمارستان ابوذر
آمپول ها و لمبرها مکررند
و قول ابوالحسین بنانی
که « من بر شط نیل تشنه ام ».
بلیط های اتوبوس پاره می شوند
عادت های ما می روند به میدان مرکزی
به دنبال مردی که راه را پرسیده بود .
قدم ها می روند بر روی پل
و آب از دهان فرعونیان خارج می شود
با تنفس مصنوعی ناجیان غریق ِ شرکت خدمات و تامین نیروی انسانی کارون
معشوقه ها یادآوری می شوند
یک هایکو
و یک فرصت شغلی از دست رفته در مناطق نفت خیز جنوب
صمیمیت تازه ای هم قد برادرم می شود ،
از خدا مثال می آورد
و لعنت می فرستد به من
و هدفون های «اکس» و «متال» می پرسند:
آیا « زیرکان جهان در فهم این رموز نکرات بیش بینند که معارف ؟ »
ارنستو چه گوارا فقط یک بار زندگی می کند
مثل کاظم خواهرزاده ی زینت .
ترانه از اسب سکه ای پیاده می شود ،
جیش می کند توی چمن
و به این فکر نمی کند که هر دو تا یمان از چه دوریم .
اشتهایم کور می شود
با اسمی عزیز روحی قدیم و معنایی محیط
ژامبون ام می ماند روی میز
کنار « دکان سیگار فروشی » فرناندو پسوآ .
می نویسم « عزیزم ! »
بعد نقشه می کشم
و امضا می کنم .
با بوسه های فرانسوی
« فی قول القائل انا انت و انت انا»
و کسی نیست به من بگوید که مرده ام .
چشمانم ابراز می شود
« نه بذو وُ نه بشا وُ نه بقا وُ نه بما »*
و مردم ام کمین می کنند برای بخت.
ریتم تند ِ دیکتاتور
قلب ها را خلاصه می کند
وظرفیت اسانسور با فرشته ها تکمیل می شود
صورتی به زیر افکنده می شود
باکره گان پخش می شوند با حدس و لنز
و زائران معنایشان را می برند بر پشت بام
گمان ِ مرد عقیم
از اسب می پرد پایین
وبه جغرافیای عروسک نمی رسد
« میم .الف . واو» منزه است و تبلیغ می شود
چیزی از درونم به بازار بزرگ می رود
برانگیخته می شود
و بر می گردد با «لب تاپ ِ سامسونگ » و معنا
خواب های ِ بر بالشی از ساتن قرمز تعبیر می شود
با شلیک پلیس ضد شورش
و مجهول الهویه به روزنامه ها نمی رسد
نشئه گان در سر نبش می رسند به فرشته گان
توهم لبریز می شود از « غزاله ها»
و گروهبان دومی به ماموریت می رود.
* از « فی القطعه ۳ من طاسین التنزیه » از شرح شطحیات یعنی نه به ذات ، نه به شی ، نه به قال ، نه به ماهیت