خانه‌ی ادبیات پیشروی ایران

فصلنامه ادبی خوانش – شماره ۱۲

یادداشت سردبیر

0

انگار گاهی اوقات اوضاع به گونه‌ای است و موقعیت‌ها جوری پازلت را می‌چینند که ناخودآگاه نوشته‌ات می‌شود غم‌نامه.

پاییز ۹۰ است. وقتی به سال‌های دور برمی‌گردی، می‌بینی چقدر انگیزه‌ات تحلیل رفته، خواسته‌هایت از دنیا کم شده یا دیگر خواسته‌ای نداری، میل به زندکی‌ست که هر روز در ما کمتر می‌شود، تنهایی‌مان عمیق‌تر و در این وانفسای همه چیز، حتی دوستی که آلاممان را قسمت کنیم نیست.

انسان امروزی تنهاتر، رازگونه‌تر و پیچیده‌تر می‌شود. هر چه می‌خواهی لبخند بزنی نمی‌شود. برای لبخند زدن بهانه می‌خواهیم. دلیل قاطع باید باشد. مدتهاست از ته دل با شادی نخندیده‌ایم و هر روز اعتماد و امیدمان به آینده کمتر.

ما سکوت کرده‌ایم چرا که حال و توان صحبت کردن نداریم یا اگر حرفی هست آنقدر مونولوگ هستیم که کسی صدای دیگری را نمی‌شنود. تک صدای محض شده‌ایم و آن همه آرمان گرایی و خیال بافی مان به قصه ای با پایان باز بدل شده است.

برما چه گذشته است؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.