خانه‌ی ادبیات پیشروی ایران

پیر بوردیو؛ پرسمان دانش و روشنفکری

تهیه و تنظیم :رضا گودرزی

0

   در این نوشتار اندیشه‌ی یکی از فلاسفه‌ی قرن بیستم فرانسه پیربوردیو مورد بررسی قرار خواهد گرفت. همان طور که خواهد آمد بوردیو تاملات فراوانی در حوزه‌های مختلف جامعه‌شناسی ، فلسفه و انسان‌شناسی داشته است که بخش‌هایی از آن‌ها در این مجال کوتاه معرفی خواهد شد. پیربوردیو روشنفکر متناقضی است که با بسیاری از مظاهر روشنفکری مخالفت می‌کند. برای معرفی این نظریه‌پرداز متن سخنرانی دکتر ناصر فکوهی را پیرامون او با هم می‌خوانیم.

تهیه و تنظیم :رضا گودرزی

   پیربوردیو، پرسمان دانش و روشنفکری، در سه بخش اصلی بحث خواهد شد. بخش اول با عنوان روشنفکری، به تقابل یا انطباق دانشمند و روشنفکر خواهد پرداخت. (البته چهره‌ی سومی هم با عنوان سیاست‌مدار می‌توان به این سه چهره اضافه کرد). در بخش دوم  نظریه‌ی پایهای بوردیو، از طریق چند مفهوم کلیدی بررسی می‌شود و در بخش سوم به رابطه متناقض یا پارادوکسیکال بین بوردیو و مفهوم روشنفکری پرداخته می‌شود

 روشنفکری

برای توضیح این مفهوم از فیلسوف فرانسوی شاتلر کمک می‌گیرم. او سه  مدل برای روشنفکری در نظر می‌گیرد. یک: یونان باستان. دو: انقلاب فرانسه سه: دوران معاصر،( فاصله دو جنگ جهانی و بعد از جنگ جهانی دوم).

   در بخش اول، در واقع کسانی که اندیشه و علم بالایی دارند، لزوما روشنفکر نیستند. این وجه تمایز روشنفکر و عالم است. مانند سوفیستها از جمله گرگیاس و پروتاگوراس. این دسته مورد حمله‌ی عالمانی چون افلاطون و ارسطو واقع می‌شدند. سوفیستها از این حیث که در مقابل قدرت قرار گرفتند، روشنفکرند. آن‌ها سخنوران ماهری بودند و  سخنوری یکی از ویژگی‌های روشنفکر است. افلاطون و ارسطو علم را مقدس می‌دانستند در حالی که سوفسطاییان بیشتر به سمت مردم گرایش داشتند.

   در گروه دوم، فیلسوف‌ها کسانی هستند که در فارسی به آن‌ها اصحاب  دایره المعارف  می‌گفتند و سعی داشتند دانش بشری را مکتوب کنند. آن‌ها در مقابل خود، کلیسا را می‌دیدند که معتقد بود تمام دانش بشر در کتب مقدس و باستانی موجود است و چیزی جز این دانش وجود ندارد. اصحاب دایره المعارف نیز معتقد بودند که دانش انسانی را باید دوباره بررسی و جمع‌آوری کرد. آن‌ها با حکومت برخورد می‌کردند مانند دیدرو و روسو. تاثیر این حرکت در انقلاب فرانسه به شکل بسیار مخرب و خشونت‌آمیزی ظهور پیدا کرد.

به طور مثال این موضوع در سرود انقلاب فرانسه که کاملا خشونت آمیز بود، متبلور است. در این دوره هم روشنفکران خود را با ضدیت، (به طور مثال با حکومت وقت فرانسه و ضدیت با کلیسا) متمایز می‌کردند.

مرحله سوم: در سال‌های قبل از جنگ جهانی دوم در فرانسه کسانی چون آندره ژید و آندره مالرو و پس از این‌ها افرادی مانند سارتر و کامو ظاهر شدند. این دسته از سال‌های قبل از جنگ دوم به  فاشیسم  اعتراض می‌کنند. در واقع در کل مساله‌ی اصلی آن دوران مساله‌ی یهود است و موضع‌گیری در این مورد از درایفوس شروع می‌شود. در آن دوران روشنفکران چپ و عموما کسانی بودند که معتقد به برابری و حقوق مساوی بین همه بودند که این قضیه، پروژه‌ای لاییک و سکولار است. روشنفکران راست هم همه مسائل را به مساله یهود مربوط می‌دانستند.

بعد از جنگ جهانی دوم، پروبلماتیک تغییر می کند، مساله‌ای که قبل از جنگ جهانی وجود داشت جای خود را به مساله‌ی استعمار می‌دهد و مستعمرات محل جنگ و جدل می‌شود. از جمله مساله‌ی الجزایر و هند و چین. کسانی از این موضوع حمایت می‌کنند و عده‌ای هم نه، و این تقابل روشنفکر با نقش قدرت به خوبی نشان می‌دهد . این مساله ادامه پیدا می‌کند تا حدود سال ۸۰ که فروپاشی بلوک شرق با روی کارآمدن احزاب چپ هم‌زمان می‌شود.

در این دوره، شاهد فروپاشی ایدئولوژی مارکسیسم هستیم؛  در عین حال روشنفکرانی در فرانسه شکل می‌گیرند که علیه قدرتند؛ کسانی چون فوکو، دریدا، بودریار، لیوتار، گتاری و دلوز و از طرفی روشنفکر- دانشمندانی پا به عرصه می‌گذارند که در دولت شراکت می‌کنند. مانند ریمون آرون. این گروه خود را به عنوان گروه خنثی می‌دانند نه راست. آن‌ها  معتقدند که جدای از سیاست فعالیت می‌کنند. پس از این شاهد شکل‌گیری گروهای نوفیلسوف هستیم که در واقع از چپ‌هایی تشکیل می‌شد که به اصطلاح توبه کرده بودند و با حمله به روشنفکران، به نوعی ضد روشنفکر محسوب می‌شدند.

در هر حال روشنفکر انسانی است که از قابلیت‌های فکری بالایی برخوردار است و توانایی استفاده از این قابلیت‌ها را دارد. روشنفکر موضع سیاسی اتخاذ می‌کند اما این موضع گیری به خاطر حزب یا گروه سیاسی نیست.

نظریه پایه ای بوردیو

   بوردیو ۳۰ کتاب در حوزه‌های گوناگون تالیف کرده است. وی در کتاب اول خود، جامعه شناسی الجزایر، به بررسی جوامع قبایل شمال الجزایر می‌پردازد. این کتاب در سال ۱۹۵۸ منتشر می‌شود. کتاب دوم او وارثان نام دارد؛ که به دانشجویان و فعالیت های انقلابی آنان می‌پردازد. دانشجویانی که به عقیده‌ی او علی‌رغم پر هیاهو و انقلابی بودن کم‌کم جذب سیستم قدرت می‌شوند و سیستم سلطه را باز تولید می‌کنند و این هیاهو‌ها تنها شکل سر‌گرمی دارند. بوردیو، یک هنر متوسط را درباره عکاسی نوشت و کتاب عشق هنر را درباره‌ی موزه‌ها. او در کتاب حرفه جامعه شناسی به جامعه شناسی حمله می‌کند. در کتاب تمایز به طور کلی زیبایی را رد می‌کند و نشان می دهد که تمام مردم شیوه غذا خوردن، لباس پوشیدن،  آرایش خانه، موسیقی و حتی عکاسی‌شان به موقعیت اجتماعی آنان بر می‌گردد. در سال ۹۶ درباره تلویزیون را نوشت. او معتقد بود که بدتر از این وسیله نمی‌توان چیزی را اختراع کرد و آن را عین فساد می‌دانست. او این کتاب را پس از یک نشست تلویزیونی نوشت و در تیراژ بیش از ۱۰۰ هزار نسخه منتشر کرد.

تئوری بوردیو

تئوری بوردیو که با زبانی پیچیده نوشته شده است بر این مبنا است که امر اجتماعی در حقیقت یک حضور همه‌جایی و کامل دارد. همان‌طور که یکی از مقالات مهم بوردیو با این تیتر نوشته شده است. همه چیز اجتماعی است انسان اصولا با اجتماعی بودن تعریف می‌شود. سیستم اجتماعی در نظر بوردیو، قبل از هر چیز سیستم سلطه و اعمال قدرت است. در واقع مساله بر سر این است که سیستم اعمال قدرت چگونه خودش را باز تولید میکند.؟ در این مبحث بوردیو سعی می‌کند یک تئوری کلان را به وجود بیاورد و در این تئوری چند مفهوم پایه‌ای ایجاد می‌کند.

این مفاهیم اساسی عبارتند از ۱- میدان: این مفهوم از اصطلاحات علم فیزیک اقتباس شده است. او این مفهوم را یک پهنه‌ی اجتماعی تعیین شده قلمداد می‌کند که در آن کنش‌گرهای اجتماعی با هم رقابت می‌کنند. به طور مثال برای گرفتن امتیازات بیشتر از میدان ، حالا میدان می‌تواند نظام آموزشی، نظام دولتی و قدرت یا حتی یک میدان میکروسکوپیک باشد.

۲-  سرمایه (capital): این واژه را بوردیو تعمدا از فرهنگ لغات مارکسیستی گرفته است، اما در مقابل با تلقی مارکسیستی از سرمایه، در نظر او سرمایه ای که برای کنش‌گرهای اجتماعی قایل می‌شویم، صرفا یک سرمایه اقتصادی نیست، او در کنار سرمایه اقتصادی سه نوع سرمایه‌ی دیگر را مطرح می‌کند.

الف) سرمایه‌ی اجتماعی: به اعتقاد بوردیو، سرمایه‌ی اجتماعی شبکه‌ای است که یک فرد در اختیار دارد. یعنی شبکه‌ای از روابط اجتماعی که باعث می‌شود فرد بدون داشتن سرمایه اقتصادی نفوذ داشته باشد.

ب) سرمایه‌ی فرهنگی: که مجموعه قابلیت‌های فرهنگی یک فرد است اعم از دانش، مهارت‌های فنی و هنری.

ج) سرمایه‌ی نمادین: که لزوما در آن دانش ضمانت شده وجود ندارد و آن چیزی است که می‌تواند پرستیژ اجتماعی ایجاد کند. مانند موقعیت کاریزماتیک.

از مجموع سرمایه‌های فوق الذکر سرمایه کل بدست می‌آید که باعث می‌شود یک فرد موقعیت بالاتر یا پایین‌تری در سیستم قدرت بدست آورد.

بوردویو در کتاب تمایز در این مورد بحث می‌کند که کسانی که در پایین‌ترین سطح سیستم اجتماعی قرارمی‌گیرند حتی در انتخاب نوع موسیقی و علایق  با دسته‌های دیگر متفاوت‌اند و در واقع دارای یک زیبایی‌شناسی متمایز هستند.

بوردیو معتقد است که زیبایی، چیزی جز یک ابداع اجتماعی نیست که برای باز تولید سیستم اجتماعی از آن استفاده می‌شود. به طور مثال نحوه‌ای که واگنر، بدون هیچ دلیل خاصی، در اذهان جهانی تبدیل به یک اشرافیت موزیکولوژیک می‌شود.

٣- مفهوم نحوه یا شیوه بودن: بوردیو این مفهوم را به عنوان پاسخی متدولوژیک به تناقص موجود در علوم اجتماعی می‌آورد.

از دیرباز دو نوع رویکرد متدولوژیک(روش شناختی) وجود داشته است. یکی رویکرد ذهن‌گرایانه (subjectivist) و دیگری رویکرد عین‌گرایانه(objectivist) در رویکرد ذهن‌گرایانه ساخت‌های مادی را برگرفته از ساخته‌های ذهنی می‌دانند و در رویکرد عین‌گرایانه ساخت‌های مادی را برگرفته از ساخته‌های ذهنی می‌دانند و در رویکرد عین‌گرایانه ساخته‌های ذهنی را براساس عینیات بیرونی و مادی در نظر می‌گیرند.

در نظر بوردیونحوه بودن یا منش مجموعه‌ای از قابلیت‌ها است که در فرد درونی شده است وفرد کاملا به شکل ناخودآگاه آن‌ها را اجرا می‌کند و به وسیله آن می‌تواند تنش‌ها را کاهش داده باز تولید سیستم را اجرا کند.

رابطه‌ی بوردیو  و روشنفکران

   رابطه‌ی بوردیو و روشنفکران یک رابطه متناقص است به این دلیل که او یک روشنفکر است و از هرگونه چهارچوب و پذیرش هر حزبی سرباز می‌زند و از طرف دیگر یک دانشمند است.

بوردیو تنها دانشمندی است که در اکثر حوزه‌های علوم اجتماعی به او استناد می‌شود و به سراغ هر نوع دانش و هنری که رفته، آن را دچار تحول کرده است.

یکی از اشکالاتی که درباره او مطرح می‌کرده اند، مساله رسانهای شدن است با این‌که بوردیو از رسانه‌ای شدن، همیشه به عنوان یک عامل منفی نام می‌برده ، اما در عین حال خودش رسانه‌ای ترین جامعه‌شناس دنیای امروز است.

اما مساله این‌جاست که بوردیو را در واقع نمی‌توان به عنوان یک روشنفکر مطلق در نظر گرفت. او خودش را متعهد به نظام دانشگاهی می‌دانست و در عین حال، هم مشکلات درونی نظام  دانشگاهی را افشا می‌کرد و هم این نظام را تقویت می‌کرد .تناقض در این‌جاست که فلسفه‌ی بوردیورا می‌توان برای مطرح کردن مسایلی علیه او هم استفاده کرد . همان‌طور که عده‌ای با فرض این که اگر نظام  جامعه، سیستم سلطه است، سیستم بوردیویی هم نظام سلطه علوم اجتماعی است که براساس نظر خود او باید سرنگون شود.

بوردیو در مقابل رسانه‌ها موضوع بسیار تندی اتخاذ کرده بود و از خبرنگاران به عنوان the fast thinkers   نام می‌برد که در واقع برگرفته از اصطلاح fast food و به سخره گرفتن ژورنالیسم است.

بوردیو معتقد بود که حزب سوسیالیسم بدترین ضربه را به ارزش های روشنفکری چپ وارد آورده است و در جایی قرار گرفته که جایگاه حقیقی آن نیست و در واقع اجرا کننده خواسته‌های حزب راست بوده است.

روشنفکری در فرانسه، یک روشنفکری فلسفی است همان‌طور که علوم اجتماعی آن ملهم از فلسفه است و از طرفی یک روشنفکری سیاسی است به طوری‌که کسی نمی‌تواند روشنفکر باشد و موضع‌گیری سیاسی مشخصی نداشته باشد.

هم‌چنین روشنفکری فرانسه رسانهای است به طوری که این کشور مدل نشانه شناختی روشنفکری را به همه دنیا ارایه داده است. روشنفکران فرانسوی برای بارز کردن خود از شیوه‌های مختلفی استفاده می‌کنند و عموما متمایل به رسانه‌ای شدن هستند.

در مقابل تیپولوژی (نوع شناختی) روشنفکری در آمریکا مبتنی بر روشنفکری نیویورکی است و مدل خود را از همینگوی و هنری میلر گرفته  است.

کافه‌نشینی و محفل‌نشینی روشنفکران، در واقع برگرفته از مدل فرانسوی روشنفکران است که این روزها به اشکال مختلف به عنوان رفتار غالب روشنفکران مطرح است.

اگر ما ژان پل سارتر را نمونه و مدل بارز روشنفکری فرانسه بدانیم پرونده‌ی او همراه با مرگش بسته شد. اما در مورد پیر بوردیو پرونده‌های بازخوانی اندیشه‌های او پس از مرگش گشوده شد و امروزه او به عنوان یک جریان فکری مطرح است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.